آخرين محصول «آيت الله بي بي سي» كه در برنامه «پرگار» به بازار شكنجه و شقاوت عرضه شد!

بر همه ما ايرانيان روشن است كه رسانه هاي فارسي كشورهاي خارجي،  وابسته به دولت و سياست خارجي اين كشورها در راستاي منافع سياسي، اقتصادي و اجتماعي خاص  خودشان هستند. اين رسانه ها نمي توانند مستقل از سياست دولت هايي كه به آن وابسته هستند و خلاف آن عمل كنند.
 منطقي هم به نظر نمي رسد كه جز اين انتظاري داشت و كسي مخالفتي با اين هدف ندارد. اما هنگامي كه منافع اين دولت ها با منافع رژيم هاي ديكتاتوري پيوند مي خورد و اي
ن رسانه ها به ابزاري براي توجيه و تبرئه نه فقط منافع دولت هاي مطبوع، بلكه جنايت هاي رژيم هاي ديكتاتوري مي شوند و آب به آسياب آنها مي ريزند تا با ادامه جنايت و خيانت به مردم تحت ستم خود منافع و اهدافي كثيف و استعماري  را  تامين نمايند، ديگر نقض آشكار قوانين بين المللي و حقوق بشر و مشاركت در جنايت محسوب مي شود و بايد با چنين سياست و منافع و رسانه هايي به مقابله برخاست.
يكي از رسانه هاي فارسي زباني كه چنين سياست كثيفي را  بيش از شصت سال است در حمايت از رژيم هاي ديكتاتوري در كشور ما ايران به موذيانه ترين و رذيلانه ترين شيوه دنبال كرده و مي كند، راديو و تلويزيون فارسي ” بي بي سي ” است كه بنابه همين ماهيت كثيف و ضد ايراني از سوي مردم ايران «آيت الله بي بي سي » نامگذاري شده و لقب گرفته است.
آخرين و تازه ترين محصول  «آيت الله بي بي سي»  در پليدي و رذالت پيشگي و همدستي و حمايت آشكار از رژيم سراپا ننگين و ضد ايراني و ضد انساني ولايت فقيه، آن هم درست همزمان با سالگرد قتل عام زندانيان در سال شصت و هفت و پس از زهر خور شدن اين رژيم، در برنامه «پرگار»  اينجا   اين رسانه به بازار شكنجه و شقاوت عرضه شد، كه براستي بوي تعفن يك سياست كثيف را به مشام هر ايراني با شرف و غيرت ملي  مي رساند.
 موضوع برنامه و تركيب شركت كنندگان در برنامه  ميزگرد«پرگار آيت الله بي بي سي» به خوبي گويا و اظهر من الشمس است.   
«ساواک، سازمان اطلاعات و امنیت کشور در ایران پیش از انقلاب، چگونه دستگاهی بود؟ در برخورد با مخالفان چه رفتاری داشت و تا چه حد در انجام وظیفه‌ای که به آن محول شده بود، کارآمد بود؟ 
مهمان‌های برنامه: احمد فراستی از رهبران عملیاتی اداره سوم ساواک (سرشكنجه گر ساواك)، عرفان قانعی‌فرد تاریخ‌نگار (وزارت اطلاعات رژيم آخوندي)  سعید شاهسوندی زندانی سیاسی هم در دوره پهلوی دوم و هم در جمهوری اسلامی (كسي كه پس از همكاري با دژخيمان و  با عنايت خامنه اي و براي ماموريت هاي محوله به خارج فرستاده شد تا  اداي دين خود  نسبت به رژيم خميني  را تكميل نمايد!) و مصطفی مدنی، زندان سیاسی در پیش و پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران». (يك بريده و نادم كه اكنون با سرشكنجه گر خود به بحث و ديالوگ متمدنانه نشسته است!)
سناريويي كه بي بي سي نوشته و پرگار خود را حول آن مي چرخاند، سفيد سازي و تبرئه شكنجه و شكنجه گران  به هدف در بردن رژيم زندان و شكنجه و اعدام ولايت فقيه است. كاري مشمئزه كننده كه فقط «آيت الله بي بي سي» از عهده آن بر مي آيد و در آن بسيار كاركشته و خبره مي باشد. اما براي در بردن مجرمين با سابقه و پلاك داري مانند ساواك شاه و شيخ كه پرونده اي سنگين و قطور در جنايت هاي اعلام شده وافشا شده دارند و يكي از آنها سالهاست مْرده چه كسي را بر كرسي اتهام بايد نشاند؟ پرسشي است كه در حرف هاي يكي از سردژخيمان ساواك پاسخش دريافت  ميشود آنجا كه با نقل ادعاهاي دروغين يك مامور وزارت اطلاعات رژيم در آلمان به نام «علي اكبر راستگو» سازمان مجاهدين خلق ايران را به داشتن زندان و شكنجه متهم مي كند، تكرار همان اتهام خميني كه مجاهدين خودشان، خودشان را شكنجه مي كنند بعد اين را به خميني و رژيمش نسبت ميدهند!
اينجا دم خروس يك خط جديد براي در بردن دستگاه سركوب رژيم آخوندي پس از زهر خوري و بن بستي كه دستگاه سركوب رژيم در آن گرفتار آمده است بيرون مي زند كه ادامه اين دم خروس را در سايت « ايران واير»  اينجا  مي بينيم كه  با يك ترفند فريبنده البته براي ابلهاني مانند دست اندركاران اين سايت جار كشي ميشود:
« خیاط در کوزه؛ سر بازجوی زندانیان مجاهدین خلق در زندان اوین... «علوی» را خیلی از هواداران «سازمان مجاهدین خلق» که در 20 سال گذشته کارشان به وزارت اطلاعات و بازداشت و دادگاه افتاده است، خوب می شناسند؛ کارشناس ارشد حوزه سازمان مجاهدین خلق که در زبان جمهوری اسلامی به آن «نفاق» می گویند .
علوی 50 ساله، 20 سال به عنوان کارشناس بلامنازع وزارت، پرونده های هواداران سازمان را در دست داشت. او با زندانیان دوره های مختلف سازمان که پس از انقلاب به طور مکرر به زندان آمده و چند سالی را حبس کشیده و رفته اند، ارتباط نزدیک داشته است. بسیاری از آن ها با امضای او راهی حبس های کوتاه مدت، بلند مدت، تبعید، آزاد و حتی اعدام شدند و بسیاری هم هنوز با همین امضا در زندان های گوشه و کنار کشور در حال تحمل دوران مجازات خود هستند.
اما اکنون نزدیک به یک سال است که هیچ خبری از «علوی» نیست. او دیگر با خانواده های زندان رفته و آزاد شده و یا زندانیان تماس ندارد، زندگی، شغل، تحصیل و سایر امورات آن ها را در بیرون از بازداشتگاه کنترل نمی کند و شخص دیگری پرونده مجاهدین را در وزارت اطلاعات به دست گرفته است.
علوی کجا است ؟ چه بر سر این کارشناس ارشد وزارت اطلاعات آمده است؟ این سوالی است که این روزها پیرامون پرونده این بازجوی سابق و سرتیم پرونده های بزرگی چون «گروه مهدویت» و قتل های زنجیره ای وجود دارد .
سوال ها در پرونده این بازجوی وزارت اطلاعات که در کارنامه خود پرونده سازی و تلاش برای اعدام «محمدعلی حاج آقايی»، «جعفر کاظمی» و«غلامرضا خسروی»، از بازداشت شدگان پس از انتخابات 88 را دارد، از آن جا آغاز شد که در بهار 93 کارکنان زندان اوین و بند 209 امنیتی آن از اشغال چند سوییت مجهز این بند در طبقه پایین آن خبردار شدند که به کارکنان متخلف وزارت اطلاعات اختصاص دارد؛ زندانیانی که هنگام خطاب قرار داده شدن از سوی نگهبانان، فقط یک شماره اند.
علوی به همراه عده ای از بازجویان  و کارکنان وزارت اطلاعات از اواخر زمستان سال 92 به اتهام ارتباط با سازمان مجاهدین خلق و یا به تعبیر جمهوری اسلامی، «گروهک نفاق» بازداشت شده و تحت بازجویی قرار دارند؛ اتهامی که توسط همین بازجو و تیم همکارش به عده زیادی در طول دو دهه گذشته زده شد! ... در پی مشخص شدن شکنجه متهمان و سناریوسازی تیم بازجویان برای تطهیر حکومت و انتساب قتل ها به عده ای خودسر، اراده سیاسی دولت خاتمی مانع از انحراف پرونده شد. تیم بازجویان پرونده در وزارت اطلاعات تغییر کرد و پرونده به دست علوی افتاد تا کار تفکیک اطلاعات از داستان را از میان صدها صفحه اعترافات ساختگی و تحت شکنجه که توسط اعضای تیم بازجویی و سر تیم آن ها، «جواد عباسی کنگوری»، معروف به «جواد آزاده» گرفته شده بود، بر عهده گیرد.
در جریان این تغییرات در مسوول پرونده بود که صابون علوی در جریان پرونده قتل های زنجیره ای به تن دکتر «ناصر زرافشان»، از وکلای نام‎دار پرونده قتل های زنجیره ای نیز خورد .
علوی سپس به عنوان سربازجو یا کارشناس پرونده مجاهدین خلق (به تعبیر حکومت، «منافقین») در وزارت اطلاعات ارتقا یافت و نزدیک دو دهه زندگی و مرگ و آزادی و اسارت اغلب زندانیان مرتبط به سازمان در سراسر کشور به دست او افتاد.
علوی هم‎چنین نقش موثری در تشدید احکام زندانیان مجاهدین خلق داشت به گونه ای که پس از صدور حکم سه سال حبس برای غلامرضا خسروی، از هواداران این سازمان به اتهام کمک مالی به «سیمای مقاومت» در دادگاه شهرستان، به طرز غیرقانونی پرونده را که با رای دادگاه تجدید نظر و تشدید حکم به شش سال قطعیت پیدا کرده بود، ابتدا به تهران منتقل کرد و سپس آن را نزد قاضی «پیرعباسی» در شعبه 26  به اتهام محاربه، به اعدام ارتقا داد.
در جریان چهار سال انفرادی و دو سال حضور غلامرضا خسروی در بند 350 ، بارها و بارها علوی در دیدار با او سعی کرد وی را به نوشتن درخواست عفو و بخشش متقاعد کند که با مخالفت خسروی و در نهایت به اعدام وی در بهار 1393 منجر شد. 
اکنون مشخص شده است مردی که در 20 سال گذشته صدها زندانی منتسب به سازمان مجاهدین خلق را در زندان های ایران بازجویی و در نهایت آن ها را محکوم کرده است، خود با اتهام ارتباط با مجاهدین،  ماه‎ها است تحت بازجویی در یکی از سلول های طبقه زیرین بند 209 قرار دارد .»
 ملاحظه مي شود كه چگونه « پرگار آيت الله بي بي سي » با چرخيدن بر مدار شكنجه و اعدام  خط سفيد سازي و در بردن دستگاه جهنمي شاه  براي در بردن دستگاه جهنمي  شيخ با نشاندن قربانيان آن بر صندلي اتهام استارت ميخورد و براي جا انداختن اين خط رسانه هاي وابسته به وزارت اطلاعات رژيم آخوندي مانند «ايران واير» هم وارد ميشوند و ضرورت و ظيفه مقابله با آن را به ما ايرانيان بويژه نيروهاي سياسي و انقلابي گوشزد مي كند. ضرورت و وظيفه مقابله با  هدف شوم و پليدي كه براي توجيه و تبرئه و سفيد سازي بساط زندان و شكنجه و اعدام درست همزمان با سالگرد قتل عام هزاران زنداني سياسي توسط « بي بي سي »  برنامه ريزي و تبليغ و تئوريزه مي شود. 

پرگار آیت‌الله بی‌بی‌سی بر چه مداري ميچرخد؟

بخش فارسي تلويزيون بی‌بی‌سی در آخرين برنامه پرگارش میزگرد چهارنفره‌ای را پخش می‌کند با عنوان ”پرسش‌هایی براي تمام فصل‌ها “. زير عنوان اين برنامه ”بحث اين هفته: ساواك“ است. تركيب شرکت‌کنندگان از همان ابتدا بودار است:

-    احمد فراستی از رهبران عملیاتی اداره‌ی سوم ساواک، خيلي روشن يعني از سر شکنجه‌گران سازمان جهنمي و منفور ساواك.
-    عرفان قانعی فرد ”تاریخ نگار!“. مجري مصاحبه‌ی مفصل سفیدسازی با پرویز ثابتی رييس اداره سر شکنجه‌گر با مأموريت ادامه و تكميل سفیدسازی شكنجه در زندان‌های شاه و شيخ
-    سعید شاهسوندی شاگرد جلاد و تير خلاص زن اوين كه انتقام شکنجه‌ای كه زمان شاه ديده بود را هنوز كه هنوز است در پست مقدس ”از رهبران عملياتي واواك آخوندي“ از انقلاب و انقلابيون طلب می‌کند و بالاخره
-    يك ”زنداني سیاسی در پیش و پس از انقلاب“ و يك عضو نادم مركزيت سازمان چریک‌های فدایی.
شکنجه‌گر در تمام طول برنامه از شکنجه كه با وقاحتي بی‌نظیر، با گردن برافراشته ”از مشروعيت اهدايي حضرت آیت‌الله“ آن را به شلاق زدن ساده محدود می‌داند دفاع می‌کند. هر كس در زندان‌های شاه بوده و سروکارش با ساواك افتاده می‌داند كه شلاق يكي از دردناک‌ترین شكنجه بوده و تفاوت چوب و فلك ادعايي اين جاني با شلاق‌های اتاق شكنجه ساواك كه گاه گوشت پا و پشت را از استخوان جدا می‌کرد يا چشيده و يا ديده است. احمد فراستي زمين و زمان را به هم می‌بافد كه مخالفين شاه اعم از انقلابيون و بقيه را مقصر، شروع‌کننده خشونت و درنتیجه مستحق بردن زير شكنجه تا حد مرگ و تکه‌پاره كردن، روي اجاق‌برقی سوزاندن، در انواع قپاني براي ساعت‌ها و روزها آويزان كردن، بردن توي تپه‌های اوين و اعدام دستجمعي و ساختن دروغ فرار آنها و ... اعلام كند. بعد هم جا و بيجا از شكنجه در نظام‌های ديكتاتوري مثال می‌آورد و از ضرورت و مشروعيت آن به خاطر حفظ نظامشان دفاع می‌کند و یک‌مرتبه با يك ويراژ با نشان دادن سندي از يك «گاومزدور پیشانی‌سفید» وزارت بدنام اطلاعات آخوندي بنام ”علی‌اکبر دروغگو“ مدعي شكنجه در سازمان مجاهدين می‌شود. همين چند كلمه نشان می‌دهد اين حيوان بي شاخ و دم كه در يك برنامه تلويزيوني این‌قدر با قساوت و بی‌رحمی از شكنجه دفاع می‌کند وقتي ”از رهبران عملیاتی اداره‌ی سوم ساواک“ بوده با آزاديخواهاني كه اسير چنگالش بوده‌اند چه می‌کرده است. اين اشاره مختصر بخشي از پروژه بودار آیت‌الله بی‌بی‌سی را برملا می‌کند. در روزهايي كه خامنه‌ای و همه باندهاي جنايتكار حاكم بر ايران از باز شدن پرونده حقوق بشر اين رژيم ضد بشر بعد از توافق و زهرخوران اتمي به وحشت افتاده‌اند و اين مسئله به خواست مبرم همه آزاديخواهان و وطن‌پرستان ايران تبدیل‌شده است پيام اين برنامه به آیت‌الله‌های حاكم اين است كه: نگران نباشيد. هر جنايتي كه تا الان کرده‌اید مفت چنگتان، ازاین‌پس هم تا می‌توانید و بهر شكل و اندازه كه می‌خواهید شكنجه كنيد، هوايتان راداریم.
”تاريخ نگار!!“ كه از سر شکنجه‌گر چيزي كم ندارد هم همين مأموريت را دارد. از اين شاخ به آن شاخ می‌پرد. ده جور حرف ميزند، به طرز مضحكي مدعي بی‌طرفی می‌شود ولي هم طرف شاه و هم طرف آخوند را نگه می‌دارد. به ديكتاتور حق می‌دهد كه براي حفظ نظامش هر جنايتي می‌خواهید بكند. براي شادي روان جنايتكاران و رؤساي ساواك دعا می‌کند و لو می‌دهد كه ازجمله وظايفي كه در زمره تحقيقات بی‌طرفانه‌اش و البته بی‌مزد و منت براي ”خاندان جليل سلطنت“ بر عهده دارد تهيه و افشاي آمار 1700 نفره ”خرابكاري گروه‌های تروریستی“ است. جناب روباه فربه دست‌آخر یک‌مرتبه و بی‌مناسبت كينه حیوانی‌اش به ”مسعود رجوي“ و شهيد قهرمان ”محمدرضا سعادتي“ را صدالبته بازهم بي چشمداشت سرسوزنی جيره و مواجب تقديم ”نظام مقدس جمهوري اسلامي“ می‌کند. نقشي كه وي در اين نمايش بازي می‌کند نشان می‌دهد كه اين آدم! اگر نبوده و نيست كه من يكي حداقل شك دارم استحقاق رسالت مأمور عملياتي يا پشتيباني بازجويي و شكنجه هم در نظام سرنگون‌شده شاهنشاهي و هم در نظام فرتوت و روبه‌مرگ ولایت‌فقیه را دارد. اصلا ميخ تابوت به همين درد می‌ خورد.
”شاگرد جلاد اوين“ نيازي به معرفي ندارد. ژست‌ها و اداواطوارها و افاضاتش در طول مصاحبه هم براي كسانيكه از سوابق مشعشع دزدی‌ها و فساد اخلاق و بریدگی‌اش از مبارزه بی‌اطلاع نيستند چيز جديدي ندارد. آنچه مِهم‌اند سؤال از حضرت آیت‌الله است كه درست در روزهاي سالگرد قتل‌عام زندانيان سياسي و عمليات فروغ ”جاويدان“ مجاهدين، آوردن اين آدم! كه در اين عمليات بريده، خودش را با التماس تسليم دشمن كرده و تا مرحله شركت عملي در قتل‌عام سال 67 و زدن تير خلاص زدن پيش رفته و بعد هم براي ادامه مأموريت در اشكال نوين به خارج پرتاب‌شده است را با چه منظور و هدفي به صحنه آورده، مبارز و مخالف شكنجه جا زده و به او عنوان ”فعال سياسي“ عطا كرده است. به نظر می‌رسد در شرايطي كه ازیک‌طرف ولی‌فقیه زهر خورده در گرداب توافق اتمي گير افتاده و سرگيجه گرفته و از طرف ديگر سیاست‌بازان و ”سرمایه‌داران بدون مرز“ براي هرچه زودتر باز شدن دروازه هاي غارت و چپاول ثروت‌های مردم ايران و در پي ”بوي كباب“ از يكديگر سبقت می‌گیرند از اين برنامه بوي گند يك معامله زشت و كثيف را استشمام نمی‌کنید؟ پيدا كنيد پرتقال فروش و پرتقال خر را!!
”فعال سياسي“ دوم كه در اين نمايش به‌دروغ سردوشی ”زنداني پس از انقلاب“ هم به او داده‌شده و براي خالي نبودن صحنه به او هم نقشي واگذارشده از سر تكدي براي ماندن در ليست آیت‌الله براي مصاحبه‌های بعدي نمی‌تواند جابجا از اظهار ندامت از گذشته غفلت كند. براي نشان دادن بي پرنسيپي ايشان همين بس كه یکجا براي به دل نگرفتن و شكسته نشدن دل‌نازک شکنجه‌گر و تاريخ نگار! يادآوري می‌کند كه دارند باهم گفتگوي ”متمدنانه“ می‌کنند.
بعدازاین چند اشاره مختصر آيا معلوم شد پرگار آیت‌الله بی‌بی‌سی بر چه مداري ميچرخد؟ هر وقت آخوندها در گل گیرکرده‌اند، هر وقت دچار بحران شده‌اند، هر زمان بوق سرنگونی‌شان به صدا درآمده و هر وقت ضربه جانانه‌ای از سوي مردم و مقاومت ايران دريافت کرده‌اند اين حضرت آیت‌الله، چوب زير بغل، امدادگر، مددرسان و فریادرس آن‌یکی ”حضرت آیت‌الله“ شده است. اين مصاحبه بخشي از پروژه انجام وظايف دولت فخيمه در دوران ”پسا مذاكره“ و یاری‌رساندن به ”رهبر معظم انقلاب، حضرت آیت‌الله خامنه‌ای“ است.
احمد رضوي

پرستوها به لانه برميگردند


به بهانه نونزدهمين بر نامه  گُلريزان همياري با سيماي آزادي
                                                        
 بار ديگر سيماي آزادي، توسط هموطنان داخل و خارج کشور، گلباران شد. به عنوان يک اشرفي، از صبح زود با خود گفتم، بايستي هر طور شده اين برنامه «گلباران عشق و محبت» را ببينم. همانطوري که هموطني گفت: سيماي آزادي پل ارتباطي بين اشرفيان و هموطنان ايراني است.
 از ذهنم گذشت که چگونه و با چه امکاناتي  و از قبل چه کسي اين مقاومت پيروزمند که رژيم ضدبشري آخوندي لحظه يي از توطئه، دغلکاري و مردمفريبي، عليه آن فرو گذار نکرده است، دست و پنجه نرم ميکند؟
 خميني دجال مگر نگفت: جان، مال و ناموس مجاهدين حلال است. خميني و همپالگيهايش کشتند و مثله کردند، دار و درفش و زندان بنا کردند ولي غافل از اين که اين مقاومت در قلوب مردم ايران در جاي جاي ايران و اقصي نقاط دنيا ريشه کرده است و هموطنان از همه امکانات، از مال و جان، خانه و ماشين دريغ نکردند.  
مگر نشريه مجاهد بالاترين تيراژ را در ايران نداشت که واقعيتها را به هموطنان بازگو ميکرد، از افشاگري اين که صداي پاي ديکتاتور ميآيد تا همه توطئه هاي مذبوحانه آخوندي عليه مقاومت و مردم ايران.
مگر طنين  فريادهاي ميليشياي جوان در جاي جاي وطن به گوش نميرسد که آزادي را نجوا ميکردند. با هزار  شيادي و رذالت به زعم خود ميخواستند اشرف ر ا از بين ببرند اما نشد که نشد، مقاومت رشد کرد اين درخت طيبه، شاخ و برگش عميقتر در دل مردم رشد و نمو کرد. رژيم همه توطئه ها را با صرف هزينه هاي سرسام آ ور به کار برد تا مجاهدين را از  مر دمشان جدا کنند اما بنا به سنت تکامل و عزم و رزم اشرفيان روزبه روز بر تعداد هواداران و حاميان آن افزوده شد.
 تبلور اين همنوايي و همياري هموطنان، را در برنامه هاي کمک رساني به مجاهدين بايد جستجو کرد که با چه شوق و انگيزه يي، با چه اميد و آرزويي آزادي خودشان را در دفاع از مجاهدين ميبينند.از آن زنداني سرفراز در سياهچالهاي رژيم. كارگران، دانشجويان،  نو جوانان، همه و همه شركت فعالي داشتند.
هموطني از فرانسه در برنامه همياري گفت: سيماي آزادي، صداي شرف و صداي عشق و صداي اميد و عدالت است. کمک به سيما کمک به خود و سلامت خودمان است «کلمات قاصر است از بازگويي آن چه طي اين چند روز حماسههاي پرتلاش، گذشت و فداکاري و ايثار. هر همياري به نوعي احساس و عواطف خود را بازگو ميکرد، احساسات پاکي که از عمق وجودشان برميآمد. اما اشرف و اشرفيان آرام و قرار نداشتند با هر تماسي گريستند و شرمسار شدند و تحسين کردند. بدون شک اين همياري و کمکهاي ارزشمند و بيدريغ هموطنان، بار تعهد و مسئوليت همه اشرفيان را در همه زمينه ها افزون کرد. بله رمز عشق و عاشقي را پروانه داند که چگونه از باغ آرزوهايش، گلها، جويباران چشم ميپوشد و سخترين راه را انتخاب ميکند، چرا؟
 پر و بال را به آتش ميکشد تا ما ندگاري نور شمع را تضمين کند تا ثابت کند که آن چه ميماند نور است و روشنايي. من صداي زمزمه و آواز پرندگان سپيد بال آزادي و رهايي را که از شوق آزادي بهوجد آمده و بازيگوشي ميکنند و اوج ميگيرند را ميبينم و ميشنوم. اين همياري گواه بر حقي از استقلال مالي سازمان بود. هر تماسي چه از داخل و يا خارج چه پير و چه جوان، زن يا مرد، فوران چشمه  جوشاني بود بهزلالي اشک چشم، غليان عشق و عواطف فرو خورده يک خلق. پژواک صداي سرکوبشدگان و لبخند زيباي دختر بچگان، گريه شوق مادران و پايداري اشرفيان و فرياد رساي دانشجويان و کارگران بود که مرگ برد يکتاتور و ما زن و مرد جنگيم بجنگ را طنين انداز کردند. چشمه ها در همه جا جوشيدند خروشيدند از تهران تا کرج. چه ميگويم مدار جغرافيايي، بعد و مسافت را شکستند از فرانسه، آلمان، اتريش، بلژيک هلند، قبرس و دانمارک و… چشمه ها به هم پيوستند سيلاب شدند سيلابي، که خشم و کين انقلابي از دشمن غدار را همراه دارد تا ريش و ريشه اين نا بخردان ر ا روي سرشان آوار کند.
 اين همياري صداي پاي بهار بود، همه همياران به درياي خونبار مقاومت گردن فراز مي پيوستند که بهاي آزادي را با فديه 120هزار شهيد والامقام پرداخته و براي هميشه بر تارک مبارزات مردم ايران چون الماس ميدرخشد. بله  اين درياي بيکران خلق است که عصيان کرده است جزر و مد آن شلاق کش سواحل کاخ نشينان آخوندي شده تا جرثومه هاي فساد و تباهي را به منجلاب نيستي و نابودي هدايت کند  تا درياي مواج و نيلگون خلق از لوث وجود اين شريران و مزدوران پاک شود. و  ديگرآنچه هست و ميماند لبخند است و غليان عشق و عواطف يک ملت بهپا خواسته و مبارز. فرياد حق طلبانه مسعود و مريم است که طنين آن در همه جا گسترده شده است. بوي بهار و ترانه هاي آزادي در هر کوي و بر زني ساطع و مترنم است. بله اين همياري، شکوفايي هويت انساني و اصالت بخشيدن به مبارزه حق طلبانه مردم ايران است. مقاومت سازمانيافته و نيروي محوري آن سازمان مجاهدين ضر بات پي در پي بر پيکر فرتوت آخوندي که در فاز اضمحلال است فرود ميآورد. به يُمن همين پايداريها، فدا و ايثارها و همياريهاي هموطنان شريف بدون شک اين جانيان به ورطه سقوط و نا بودي محتوم  در خواهند غلتيد.
 و آن گاه ديگر سيماي آزادي، بد بختي، درد و حرمان مردم را به تصو ير نميکشد بلکه گلخند آزادي و بهروزي خلق را آذين و زينت بخش برنامه هايش ميکند. ديگر از دختربچگاني که به فروش ميرسند و جوانان معتاد، بيکاري و سرخوردگي خبري نيست بلکه سيما مدارس استاندارد با دانش آموزان خندان و اميدوار و جامعه يي سالم با معيارهاي بين المللي ر ا به نمايش ميگذارد. 
 من شاهد برگشت پرستوهاي سبکبال که بالاجبار کوج کرده بودند به لانه هايشان هستم که چگونه با تلاش بي وقفه و چشمگيري، خانه هاي و يرانشان را دگربار با اميد و آرزوي سرشار از عشق و آزادي بنا ميکنند. بله من مسعود و مريم را مي بينم که از آزادي، برابري عشق و ايمان براي بيشماران انسانهاي تشنه آزادي سخن ميگويند من ديگر گريه مادراني که به گردن فرزندانشان طناب دار انداخته اند را  نميبينم. همه چيز بوي بهار ميدهد، گفتم صدا ي پاي بهار را شنيدم دور نيست نزديک نزديک.
محمود نيشابوري

بي بي سي و شكنجه و دفاع يك ساواكي از جنايت هاي ساواك!


آيت الله بي بي سي در برنامه اي به اسم ”پرگار” ملغمه اي از شكنجه گر ، قاتل ، تير خلاص زن ، از رهبران عملياتي اداره سوم ساواك ، تاريخ نگار ساوامايي را گرد هم آورده تا در سالگرد قتل عام زندانيان سياسي  و همزمان با زهر خوران خامنه اي با  مشروعيت دادن به شكنجه ، اعدام و شلاق به آخوندها ياري برساند . و هر نوع شكنجه عليه زندانيان سياسي را تئوريزه كند . حرفها و صحبت هايي كه در اين ميزگرد زده ميشود آنقدر مشمئز كننده و تنفر انگيز است كه اين سؤال را در مقابل هر شنونده و خواننده   ميگذارد كه هدف آيت الله بي بي سي در اين مقطع خاص از فلاكت و درماندگي رژيم زهر خورده آخوندي چيست ؟ در مقابل اين وقاحت و دريدگي بي مرز نميتوان ساكت نشست . 
وظيفه هر ايراني آزاده و شريف و ميهن پرست اين است كه نسبت به اين عمل كثيف و زشت بي بي سي بي تفاوت نماند و اعتراض خود را به هر شكل به گوش نهادهاي بين المللي ، سازمانهاي ضد شكنجه و اعدام برساند 
بي بي سي بايد به زنجيره توطئه هايش عليه مردم ايران ، و زندانيان سياسي  مهر پايان بگذارد . مردم ايران آيت الله بي بي سي را وادار به اين كار خواهند كرد.
ناصر تهراني
نمونه اي از اعتراض يه اين برنامه: 
چرا شکنجه گران ساواک محق نباشند؟!
ساواک عنوان یکی از آخرین موضوعات برنامه پرگار در بخش فارسی تلویزیون بی بی سی   اينجا   بود. در این بحث، احمد فراستی از سران عملیاتی اداره سوم ساواک (اداره امنیت داخلی) و عرفان قانعی فرد به عنوان یک «مورخ بی طرف» به دفاع از عملکرد شکنجه خانۀ آریامهری پرداختند. نکته اصلی این برنامه دفاع صریح، بی پرده، مفتخرانه و از موضع بالای فراستی و تاحدودی قانعی فرد از شکنجه شدن مخالفین رژیم شاه و زندانیان سیاسی بود. فراستی با احساس و هیجان و البته خونسردی و شکیبایی درخور یک سربازجو، رو در روی مخاطبین برنامه و همچنین در حضور دو زندانی شکنجه شده، به دفاع از شکنجه یا به قول او «فقط شلاق کف پا» برخاست و آن را به حساب مظلومیت ساواک گذاشت. هرز گویی های آقای شکنجه گر البته پا به پا توسط «روشنفکر» درباری و «مورخ بی طرف» نیز تأیید و تکبیر می شد و گویی فراستی و قانعی فرد در این برنامۀ به ظاهر بی طرف و آزاد هم از موضع غالب و آن طرف تخت شکنجه و میز بازجویی چشم در چشم قربانیان شان دوخته اند.
ما به وقاحت ماهوی گزمگان و داغ و درفش به دستان دستگاه «تمدن بزرگ» پهلوی ها کاملا واقفیم اما پرسش این است که چرا و چه چیز قبح شکنجه گر بودن را در جامعه ایران شکسته است که امثال فراستی اینچنین گردن فراز از «حقانیت شان» در داشتن کابل و صندلی آپولو و قپونی و آویزان کردن و تجاوز کردن دفاع می کنند؟ آنچه در حین تماشای این دفاع تهوع آور از شکنجه، خود را مدام به ذهن تحمیل می کرد این بود که آن همه حق به جانبی از «فقط شلاق زدن تروریستها و کمونیستها» به پشتوانه و ضامنی فراتر از وقاحت و دریدگی ساواکی جماعت نیاز دارد و آن چیست؟
اینکه نکبت سی و چند سالۀ ضد انقلاب اسلامگرا و رژیمش، به پس مانده های سلطنت و بنگاه های تبلغیاتی شان در تلویزیون من و تو و مستندهای ادواری اش اجازه می دهد تا در مقام مدعی ظاهر شوند و لجن نظام ظّل اللهی را به وزن کشی با تعفن نظام حزب اللهی بگذارند و ادعای «بهتر بودن» بکنند، فقط یک طرف ماجرا است. طرف دیگر ماجرا دقیقا آنجا است که نه تنها بخشی از جامعه ایران بلکه بخشی از الیت و سیاسی ها و «روشنفکران» به ظاهر غیر شاه و شیخی نیز طی دو دهۀ پس از خرداد 76، با ادغام شدن در پروژۀ امنیتی-اجتماعیِ اصلاح طلبان مبنی بر «تبدیل برانداز به مخالف و مخالف به منتقد و منتقد به طرفدار» و در پیش گرفتن «رئال پلیتیک» سازشکارانه در قبال بخشی از جمهوری اسلامی و با رأی دادن و لبیک گفتن و همسنگر شدن با مشاورین و معاونین امنیتی و اجرایی جمهوری اسلامی، عملا قبح و شرم و شکنجه گر بودن و شکنجه را به سهم خودشان در جامعه شکستند. وقتی نخست وزیر شصت تا شصت و هفتی خمینی می شود «میر ما» و رهبر «جنبش سبز مردم ایران»، وقتی سعید حجاریان (برادر صالح) از بنیانگذاران وزارت اطلاعات و سربازجوی یکی از 6 شعبۀ قصاب خانۀ اوین در سالهای دهۀ شصت می شود «تئوریسین دمکراسی»، وقتی زهرا رهنورد از نظریه پردازان و ایدئولوگهای سرکوب زنان و حجاب اجباری می شود «بانوی سبز» و «مدافع حقوق زنان»، وقتی مصطفی تاجزاده و فخری محتشمی پور و محسن امینی زاده و محمد رضا جلایی پور و علی رضا علوی تبار و محسن میردامادی و معصومه ابتکار و اکبر گنجی و بهزاد نبوی و عبدالله رمضان زاده و احمد پورنجاتی و یک دو جین بازجو و سربازجو و شکنجه گر و تیر خلاص زن و کمیته ای و پاسدار و اطلاعاتی دیگر میشوند «نمادهای مبارزه برای دمکراسی و حق مردم»، چرا پسله آشغالهای آریامهری این چنین محقانه از «خدمات ساواک به ایرانیان» حرف نزنند و «فقط شلاق»شان را توجیه و تکریم نکنند؟ هنگامی که امثال عطا الله مهاجرانی در همین شبکه بی بی سی و ابراهیم نبوی و جملگی پاسدار-اپوزیسیونهای دوم خردادی کماکان از قتل عام سالهای 60 تا 67 و از کشتار مردم کردستان دفاع می کنند، چرا پرویز ثابتی ها و فراستی و قانعی فردها از حقانیت شان در کشتار و شکنجه کمونیستها و انقلابیون و «تجزیه طلبان» حرف نزنند؟ وقتی «جنبش» دوم خرداد و «جنبش» سبز و «جنبش» بنفش قادر به کشاندن بخشی از روشنفکران مخالف و حتی زندانیان سیاسی سابق و خانواده های شان به پشت جبهۀ خط امام و نظام مقدس و یا دست کم بخشی از آن هستند، چرا مهندسین شکنجه و متخصصین بازجویی «سازمان اطلاعات و امنیت کشور» چنین «حق و حقانیتی» و تدبیر و امیدی نداشته باشند؟
تمایل به هر سطح از سازش و امید و لفت و لیس با هر بخش از کثافت جمهوری اسلامی، قبح و شرم شکنجه گر و جنایتکار بودن را در فضای سیاسی جامعه ایران شکسته است و این وادادگی سیاسی در برابر «میران و شیوخ» ارتجاع غالب، «دکترها و مهندسین» ارتجاع مغلوب را نیز وسوسه و مدعی و مهاجم کرده است. حالا که تریبونهای نئولیبرالیسم واقعا موجود و جناح «عقلانی» جمهوری اسلامی در تعرض و هرزگویی علیه تاریخ جنبش چپ و کمونیستی ایران به در بی حیایی و اراجیف گویی زده اند، و در مقابل بخشی از این چپ به دفاع و حمایت و توجیه نمایندگان سیاسی و فکری آنان می پردازند، چرا امثال قانعی فرد و ثابتی و همایون به تکرار همان خزعبلات وسوسه نشوند؟!
وقتی برای سران اصلاحات از سوی بخشی از روشنفکران و فعالین چپ و زندانیان سیاسی سابق و خانواده هایشان در عمل «هم میبخشیم و هم فراموش میکنیم» هست چرا برای شازدۀ پخمۀ «خاندان جلیل القدر سلطنت» و عمله و عکره اش رویایی تحقق چنین شعاری نباشد؟
نوشته اي از سيامك صبوري در راديو زمانه

عكس برگرفته از فيسبوك «بگونه» يكي از شبكه هاي اجتماعي فعال در فضاي مجازي

اعتراض شوراي ملي مقاومت ايران به سفر موگريني رئيس سياست خارجي اتحاديه اروپا به ايران

«شورای ملی مقاومت ایران» با صدور اطلاعیه ای مي گويد:« سفر موگرینی به تهران و ملاقات با مسئولان 120 هزار اعدام سیاسی و 700 اعدام در6 ماه اخیر مشوق اعدامهای بیشتر و نقض ارزشهای دموکراتیک و حقوق بشری است و باید لغو شود».
در پي صدور اطلاعیه دفتر فدریکا موگرینی، مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا، مبنی بر برنامه سفر او به تهران، اپوزیسیون ایران از طیف های مختلف با ارسال نامه ای نسبت به این سفر بشدت واکنش نشان داده، و آن را محکوم کرده اند.
در بیانیه دفتر موگرینی آمده است که این سفر به منظور گفت وگو با مقامات ایران در باره نحوه اجرای توافق هسته‌ای ایران و گروه 1+5 انجام می گیرد.
به گزارش العربيه،شورای ملی مقاومت ایران، متشکل از سازمان مجاهدین خلق و متحدان آن، با صدور بیانیه ای ضمن اعتراض شدید به برنامه این سفر اعلام کرد:«به دلیل "نقض مکرر حقوق بشر" از سوی جمهوری اسلامی و سكوت غرب در قبال "تجاوزات و دخالت های" تهران در كشورهای منطقه، سفر مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا که بدون در نظر گرفتن نقض حقوق بشر، سرکوب و اعدام فعالان سیاسی ایران توسط رژیم تهران صورت می گیرد، را به شدت محکوم می کند».
محمد محدثين مسئول كميسيون امور خارجه شورای ملی مقاومت ايران با اشاره به مسئله سفر مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا به تهران گفت:«خانم موگريني بايد بداند كه رژيم ايران در ضعيف ترين نقطه خود قرار دارد و هيچ آينده اي براي آن متصور نيست و اگر اروپا بيش از اين، آينده خود را با اين رژيم رو به سقوط گره بزند در آينده دوستی مردم ايران را دست خواهد داد.»
 وی افزود:« ائتلاف منطقه ای به رهبری سعودی بايد اين پيام قوی را به اتحاديه اروپا بدهد كه هر گونه مماشات و نرمش در قبال رژيم و بخصوص سكوت در برابر تجاوزات وجنايات آن در سوريه و عراق و يمن، عليه صلح وامنيت در منطقه و جهان است اروپا نبايد در كنار يک فاشيسم دينی قرار بگيرد كه هدفش استقرار يک امپراطوری اسلامی در اين منطقه از جهان است».
متن اطلاعیه:
کمیسیون خارجه «شورای ملی مقاومت ایران» با تأکید بر اینکه سفر پیش بینی شده خانم فدریکا موگرینی، نماینده عالی اتحادیه اروپا در سیاست خارجی و امور امنیتی، به ایران و ملاقات او با سرمداران فاشیسم دینی حاکم، این رژیم را در ادامه شکنجه و کشتار تشویق و تشجیع می کند، همه مدافعان حقوق بشر، حقوق زنان و طرفداران دموکراسی را به اقدام فوری برای لغو این سفر فراخواند. این سفر و سفرهای مشابه به ایران تحت حاکمیت ملایان علیه مصالح ملی مردم ایران و اراده آنها برای سرنگونی این رژیم و استقرار دمو کراسی و حاکمیت مردمی در ایران است.
کسانی که خانم موگرینی با آنها ملاقات می کند همه از مسئولان 120 هزار اعدام سیاسی و مسئولان قتل عام 30 هزار زندانی سیاسی در تابستان 1988 هستند. عفو بین الملل در اطلاعیه 23 ژوییه خود نوشت: در نیمه اول 2015 حداقل 694 زندانی اعدام شده اند و افزود: «آمار سرسام آور اعدامها در ایران در نیمه سال تا کنون تصویری شوم از انجام برنامه‌ریزی شده قتل عمدی با تأیید قضایی در مقیاس انبوه توسط ماشین دولتی را رسم می کند.... به نظر می رسد که ما 1000 مرگ تأییدشده دولتی تا پایان سال را شاهد باشیم».
کسانی که خانم موگرینی در تهران با آنها ملاقات می کند بالاترین مسئولان صدور تروریسم و بنیادگرایی و کشتار مردم بیگناه در عراق و سوریه و یمن و لبنان هستند. آنها به خاطر جنایتهایشان در داخل و خارج ایران باید به اتهام جنایت علیه بشریت محاکمه شوند.
در 9 ماهی که خانم موگرینی در میدان شومان مستقر شده است، حدود1000 زندانی در ایران اعدام شده اند، زنان تحت شدیدترین فشارها قرار گرفته و اقلیتهای قومی و دینی با بیشترین سرکوب و تبعیض مواجه بوده اند اما خانم موگرینی حتی در حرف هم این جنایتهای روزمره را محکوم نکرده است. این برای اتحادیه اروپا که سنگ بنایش علیه فاشیسم و برای دموکراسی و حقوق بشر گذاشته شده، به واقع شرم آور است.
در حالی که خانم موگرینی به دستور ملایان یا برای خوش آمد آنها در دیدار با جانیان علیه بشریت مانند روحانی و رفسنجانی و ظریف و لاریجانی روسری بر سر می گذارد، همه روزه صدها زن شریف و آزاده ایرانی توسط عوامل همین جنایتکاران به بهانه آخوند ساخته بد حجابی دستگیر می شوند، جریمه می شوند و شلاق می خورند. این اقدام خانم موگرینی یک توهین آشکار به همه زنان ایران چه باحجاب و چه بی حجاب است.
کمیسیون خارجه شورا این سفر را قویاً محکوم نموده و از خانم موگرینی می خواهد اگر بر درد و رنج مردم ایران مرهم نمی‌گذارد دست کم بر زخمهای آنها نمک نپاشد. عموم مردم ایران به ویژه زنان و جوانان و زندانیان و خانواده اعدام شدگان از مدافعان حقوق بشر و حقوق زنان در سطح اروپا به ویژه ایتالیا انتظار دارند برای متوقف کردن این سفر که خنجری علیه دمو کراسی و حقوق بشر است اقدام کنند.
شورای ملی مقاومت ایران- کمیسیون خارجه

ماجراي دستگيري، محاكمه، زندان و اعدام محمد رضا سعادتي « زنداني دو نظام»

 سيد محمد رضا سعادتي از اعضای سازمان مجاهدين خلق ايران و زندانيان سياسي شكنجه شده در رژيم شاه بود كه در جريان  مبارزه مسلحانه عليه حکومت  ديكتاتوري پهلوی به زندان افتاد. وي در جريان   انقلاب ۱۳۵۷ همراه با ساير زندانيان سياسي به همت مردم از زندان آزاد شد. سعادتي يكي از كادرهاي مسئول سازمان مجاهدين خلق ايران بود  كه سران رژيم از وي كينه هاي عميق به دل داشتند، زيرا او  از نزديکان مسعود رجوی رهبر اين سازمان بر عليه كودتاي اپورتونيستي درون مجاهدين و جريانهاي راست ارتجاعي كه تلاش مي كردند ميراث محمد حنيف نژاد را مْلاخور بكنند بود.
محمد رضا سعادتی پنجم ارديبهشت ۱۳۵۸ و سه ماه بعد از پيروزی انقلاب ضد سلطنتي و درست هنگاميكه مسعود رجوي و موسي خياباني به همراه شماري ديگر از مسئولين مجاهدين در قم با خميني ملاقات داشتند دستگير و براي تحت فشار گذاشتن مجاهدين به گروگان گرفته شد.
در فاصله‌ای که دیکتاتوری شاه سقوط کرد و دیکتاتوری شیخ شروع شد، فرصتی کوتاه برای آزادی بود. یک زنگ تفریح برای مردم ما. همان که به آن بهار آزادی می‌گفتیم. اما برای مجاهدین، همان بهار زودگذر هم، به سرعت به زمستان تبدیل شد. ماجرای دستگیری و شهادت مجاهد قهرمان محمدرضا سعادتی، هیچ چیز نبود جز گروگان‌گیری رذیلانه خمینی از مجاهدین تا آنها را وادار به تمکین از ولایت سفیانی خود کند. به این ترتیب، شهید سعادتی خود شاهد شهیدان و نخستین افشاگر بساط شکنجه و شلاق و سیاهچالهای خمینی دجال گردید.
مجاهد قهرمان محمدرضا سعادتی همرزم گلسرخ انقلاب، مهدی رضایی بود. او در اوایل سال ۱۳۵۱ دستگیر و زندانی شد و تا سال 57 همراه با آخرین گروه زندانیان سیاسی، در زندان به‌سر برد. تا آن که مردم بیدار شده از خروش مجاهدین، به جنبش آمدند و امواج قیامشان درهای زندانها را گشود و فرزندان مجاهد و مبارز مردم را از سیاهچالها بیرون آورد. اما همان مجاهدی که بر روی شانه‌ها و دستهای مردم به هنگام خروج از زندان استقبال شد، دو ماه بعد از پیروزی قیام مردم، یعنی روز 6اردیبهشت 58، توسط مرتجعین حاکم، دوباره به زندان برگردانده شد. منتها این بار، با اتهام رذیلانه جاسوسی به نفع شوروی که همه نیروهای سیاسی ضدارتجاعی آن زمان را برآشفت و به اعتراض و تظاهرات و محکوم کردن این تهمت آخوند پسند برانگیخت. پدر طالقانی این اتهام را به سخره گرفت و به طعنه گفت معلوم نیست که چرا در این کشور بیش از 50سال است فقط جاسوس شوروی می‌گیرند!
واقعیت این بود که دزد بزرگ قرن، خمینی دجال با انقلاب و با آرمانها و اهداف آن و با پرچمداران واقعیش دشمنی داشت و کمر به نابودی آنها بسته بود. زیرا آنها پرچمدار دفاع از حقوق مردم و دفاع از آزادیها و حقوق دموکراتیک نیروهای مردمی بودند. پس هدف، منزوی کردن و سرکوب مجاهدین در بهار آزادی بود. از این رو در حالی که هنوز آثار شکنجه‌های ساواک شاه بر پیکر سعادتی باقی بود، به وسیله ارگانهای سرکوبگر رژیم خمینی و با همکاری عوامل ساواک شاه در خانه‌های امن، تحت شکنجه قرار گرفت و بوی دیکتاتوری و فاشیسم مذهبی به یکباره فضای میهن را آلوده کرد. 
جالب توجه این‌که دستگیری سعادتی درست در شبی صورت گرفت، که مسعود رجوی و موسی خیابانی و دیگر مسئولان مجاهدین در قم با خمینی ملاقات داشتند. پس آیا این دستگیری که کاملاً به یک گروگان‌گیری شبیه بود، به این خاطر نبود که خمینی و دارو دسته‌اش بیهوده می‌کوشیدند مجاهدین را وادار به تمکین و تسلیم کنند؟! 
واقعیت این است که مسعود رجوی در آخرین دیدار خود با خمینی، در 6 اردیبهشت 58، در حالی که برخلاف رسم معمول از بوسیدن دست خمینی خودداری کرد و با این کار او را به‌شدت عصبانی کرد، مشخصاً با استناد به روش حضرت علی، بر قلب مسأله یعنی اهمیت و ضرورت آزادیهای دموکراتیک از دید اسلام انگشت گذاشت. خمینی نیز (آن چنان که در صفحه‌ی اول کیهان 8 اردیبهشت ۱۳۵۸ و دیگر مطبوعات تهران با خط درشت تیتر شده بود) در پاسخ به ناچار تصریح کرد: «اسلام بیش از هر چیز به آزادی عنایت دارد و در اسلام خلاف آزادی نیست الا در چیزهایی که مخالف با عفت عمومی است». پس از این ملاقات، دفتر خمینی اعلام کرد که کلیة ملاقاتهای او به مدت یک هفته متوقف می‌شود.
آری «در حالی که کشور هنوز پر از بقایای ساواک شاه و پر از جاسوس بود، در حالی که کارگزاران رژیم از هیچ قتل و جنایتی فروگذار نمی‌کردند، در همان ماههای اول، وقتی نوبت به مجاهدین رسید، جاسوس اتحاد شوروی در بین مجاهدین می‌گرفتند.
 پدر طالقانی یکی دو ماه بعد وقتی که درگیری بین مجاهدین و رژیم خمینی به‌خاطر سعادتی اوج گرفت، در یک مصاحبه اعلام کرد و روزنامه‌ها از قول ایشان با تیتر درشت نوشتند که: ”نمی‌دانم چرا همیشه در ایران جاسوس شوروی می‌گیرند و یک بار هم جاسوس آمریکا نمی‌گیرند!“. در واقع، رژیم می‌خواست بدین وسیله پاپوشی برای مجاهدین درست کند و فشار بیاورد تا آنها را مجبور کند از پرنسیپها و اصولشان که چیزی جز دفاع از آزادی نبود، کوتاه بیایند.
 در واقع از همان روزهای اول یک دعوای اصلی بین مجاهدین و خمینی وجود داشت. مجاهدین دفاع از آزادیها را مطرح می‌کردند و می‌گفتند مسأله اصلی انقلاب ایران، حفاظت از آزادیهای سیاسی است. می‌گفتند دموکراسی خواست مردم ایران بوده، دموکراسی از شعارهای اصیل انقلاب ایران بوده، و بایستی از این آزادی و دموکراسی دفاع کرد و آن را حفظ نمود. ولی خمینی که با آزادی مثل جن و بسم الله بود و می‌دانست که آزادی با ولایت فقیه در تعارض است و می‌دانست که آزادی اجازه نخواهد داد که آخوندهای بی‌سر و پا، در جامعه جوان و متمدن ما ترکتازی بکنند؛ تمام تلاشش را می‌کرد تا شعار آزادی را از اساس مخدوش کند و حتی تلاش می‌کرد بگوید آزادی، شعار امپریالیستی است. به هر حال با دستگیری سعادتی، خمینی می‌خواست گروگانی از مجاهدین در دست داشته باشد تا متقابلاً مجاهدین را تحت فشار بگذارد و آنها را در برابر خلاف کاریهای رژیم، دیکتاتوری، انحصارطلبی و تخلفات وحشتناک نسبت به آرمانهای انقلاب ایران وادار به سکوت کند. اما خمینی کور خوانده بود. چرا که به مصداق «عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد»، داستان دستگیری سعادتی، چیزی که فکر می‌کرد از طریق آن به مجاهدین ضربه می‌زند، تبدیل به مسأله‌ای شد که از یک طرف موجب شناخت بیشتر توده مردم از مجاهدین شد و از طرف دیگر ماهیت پلید رژیم خمینی را برای مردم برملا نمود. 
در تاریخ 6تیر 58، مادران و خانواده‌های شهیدان مجاهد، تحصن خود را در دادگستری آغاز کردند. هم زمان محمدرضا سعادتی دست به اعتصاب‌غذا زد. این اعتصاب حدود 40روز ادامه داشت. به فاصله کوتاهی نزدیک 120سازمان، انجمن، تشکل و شخصیت سیاسی و فرهنگی، خواستار آزادی فوری و بدون قید و شرط محمدرضا سعادتی شدند. یکی از این شخصیتها پدر طالقانی بود که صراحتاً اعلام می‌کرد، جریان سعادتی اصلاً جاسوسی نیست. همزمان، کمیته‌های دفاع از سعادتی در کشورهای مختلف جهان تشکیل گردید و سازمانهای مدافع حقوق‌بشر و شخصیتهای برجسته سیاسی و پارلمانی از کشورهای مختلف جهان به دفاع از سعادتی پرداختند.
سرانجام ارتجاع حاکم ناگزیر از عقب‌نشینی شد و به پزشکی قانونی اجازه معاینه از سعادتی را داد. پزشکی قانونی که هنوز در کنترل کامل آخوندها نبود، اعمال شکنجه بر سعادتی را تأیید کرد. این گزارش، واکنش شدید نیروهای مردمی را نسبت به ارتجاع حاکم برانگیخت. روز 12تیرماه قریب به 100هزار نفر از مردم تهران در حمایت از سعادتی دست به راهپیمایی زدند و اعتصاب‌غذای سعادتی در زندان با دخالت پدر طالقانی پایان یافت. 

البته رژیم هیچ‌وقت سعادتی را آزاد نکرد. اگر‌چه هیچ سندی علیه او وجود نداشت، در پاییز 59، او را محکوم به 10سال زندان کرد. اما بعد از 30خرداد ، لاجوردی به دستور دجال ضدبشر، سعادتی را بدون هیچ توضیحی و بدون هیچ مجوز قانونی در 4مرداد ۱۳۶۰ در شکنجه‌گاه اوین تیرباران کرد. این در حالی بود که سعادتی با معیارهای همین رژیم هم دوران محکومیتش را می‌گذراند. این یک انتقام کشی سبعانه از مجاهدین پس از 30خرداد بود. 
سپس وقتی که اعتراضات داخلی و بین‌المللی بالا گرفت، لاجوردی در مقام دادستان تهران و مدیر شکنجه‌گاه اوین، برای مخدوش کردن حیثیت و اعتبار مجاهد قهرمان محمدرضا سعادتی، ادعا کرد که سعادتی قبل از اعدام ندامت نموده و در نوشته‌یی، مجاهدین را هم محکوم کرده است. اما به سرعت آشکار شد که نوشته کلیشه شده در مطبوعات رژیم، یک جعل عجولانه و ناشیانه بیش نیست. دژخیمانی که جسم این مجاهد صبور و قهرمان را تیرباران کردند اکنون با این ترفند رذیلانه قصد لجن ‌مال کردن آبرو و حیثیت او را کرده بودند. 
سازمان مجاهدین خلق ایران در همان زمان این ترفند سخیف خمینی را به سخره گرفت و طی اطلاعیه‌یی از رژیم آخوندی پرسید، اگر این ترفند رسوا واقعیت داشت، چه نیازی به تیرباران یک زندانی که به 10سال زندان محکوم شده و 3سال و اندی از آن را هم گذرانده است، بود؟! در 30 فروردین ۱۳۵۴ وقتی که رژیم شاه بیژن جزنی و 6تن از یارانش را همراه با مجاهدان خلق کاظم ذوالانوار و مصطفی جوان خوشدل تیرباران کرد، در مطبوعاتش اعلام کرد که آنها قصد فرار داشته‌اند. رژیم شیخ اما، نه فقط مجاهد خلق محمدرضا سعادتی را در حال سپری کردن محکومیتش تیرباران کرد، بلکه بعداً ادعا نمود که او از مجاهدین قبل از اعدام تبری جسته است! 
  سعادتي در نامه اي از شکنجه‌گاه اوین مي نويسد: 
«وقتی که چشم‌انداز آینده برای ما روشن باشد، وقتی به اصالت خود و به اصالت مکتب خود معتقدیم و ماهیت تمامی جریانهای ارتجاعی را و سرنوشتشان را می‌شناسیم دیگر چه باک! به قول برادرمان چه کسی می‌تواند از جهاد یک مجاهد جلوگیری کند. تمامی نیروهای جهان بسیج شوند، نمی‌توانند اراده یک مجاهد را برای ایستادن و برگشتن از راهی که در پیش گرفته است بشکنند.»
 یاد مجاهد صبور و پاکباز، محمدرضا سعادتی، که در فرهنگ مبارزاتی مردم ایران، زندانی دو نظام نام گرفت، گرامی باد.

نامه گروهی از زندانیان سیاسی به لوران فابیوس: اجازه ندهيد حاكمان خونريز در ايران سفر شما را پوشش سياستهاي سركوبگرانه خود قرار دهند

 گروهي از زندانيان سياسي در زندان های اوین و گوهردشت کرج در نامه ای خطاب به لوران فابیوس وزیر خارجه فرانسه، خواهان لغو سفر وی به ایران شدند، زيرا اين سفر مي تواند به عنوان سرپوشي بر سياست سركوبگرانه حاكمان خونريز ايران باشد .
 زندانيان سياسي در  نامه خود خطاب به وزير خارجه فرانسه مي نويسند: 
آقاي وزير خارجه فرانسه 
لوران فابيوس
آقاي وزير،
ما زندانيان سياسي زندان های اوین و گوهردشت کرج مطلع شديم كه شما روز چهارشنبه 29 ژوئيه قصد سفر به ايران و ملاقات با مقامات با اين كشور را داريد. 
ما به اين منظور براي شما مي نويسيم تا توجه شما را به اين امر جلب كنيم كه چگونه رژيم حاكم مي تواند از سفر شما و بطور كلي از سفر هر مقام عاليرتبه غربي به ايران در جهت تشديد سركوب و فشار بر زندانيان استفاده نمايد.
البته اين را شنيده ايم كه شما بدنبال توافق انجام گرفته در مذاكرات اتمي با دولت ايران براي «عاديسازي» روابط با ايران و فراهم نمودن شرايط مبادلات تجاري به كشور ما سفر مي كنيد. ولي حرف ما كه هر كدام صرفاً بخاطر عقايدمان و مخالفت با استبداد مذهبي در زندان بسر مي بريم اين است كه شما در ايران با يك رژيم عادي سرو كار نداريد كه بخواهيد با آن روابط «عادي» برقرار كنيد. بدون شك، هنگام تردد درخيابانهاي تهران، ميزبانان شما، شما را از خيابانهايي كه در آن افراد براي ارعاب جامعه به دار آويخته مي شوند يا شلاق زده مي شوند، عبور نخواهند داد.
در همانحال كه ديپلماتهاي اين رژيم با لبخندهاي ساختگي با شما بر سر ميز مذاكره مي نشينند، زندانبانان و بازجويان و شكنجه گران آن بيرحمانه ترين رفتارها را با ما دور از انظار و افكار عمومي انجام مي دهند. پاسدارانش در خيابانها عرصه را بر مردم و بخصوص زنان و جوانان، بخاطر نوع لباسشان يا نوع موسيقي يا ورزشي كه انجام مي هند تنگ كرده اند. فضاي خفقان بر ادارات و مدارس و دانشگاهها حاكم است تا مبادا كسي كمترين حقوق انساني خود را مطالبه نمايد.
حتماً مي دانيد كه گزارشگران ملل متحد و سازمانهاي بين المللي مانند عفو بين الملل به وخيم تر شدن وضعيت حقوق بشر در ايران در اين دو سال كه مذاكرات اتمي با اين رژيم جريان داشته گواهي داده اند. ما نيز با گوشت و پوست خودمان به اين حقيقت گواهي مي دهيم. هيچيك از ما از يك محاكمه عادلانه برخوردار نبوده و حتي برخي از وكلاي ما بخاطر انجام حرفه ي خود در زندان هستند.
مي دانيم كه بيانيه جهاني حقوق بشر ريشه در تاريخ شما و انقلاب كبير فرانسه و فداركاريهاي مردم آن دارد. بيانيه اي كه همين رژيم با تمامي جناحهايش از پذيرفتن تمامي اصول آن سرباز مي زند. حاكمان ايران بهيچوجه ملت بزرگ ايران و تمدن آنرا نمايندگي نمي كنند. از شما مي خواهيم اجازه ندهيد كه در تبليغات رسمي خود سفر شما را به ايران بعنوان تأييدي بر سياست سركوب و چشم فروبستن دنيا بر جناياتي كه روزانه بر عليه مردم خود معرفي كنند.
كاش در چنين شرايطي شما از اين سفر منصرف مي شديد يا آنرا مشروط به بهبود وضعيت حقوق بشر و آزادي زندانيان سياسي مي نموديد. ولي اگر به ايران مي آييد با موضعگيري روشن بر عليه نقض هاي فاحش حقوق بشر در ايران، الگويي براي همكاران خود شويد و به حاكمان خونريز اجازه ندهيد كه سفر شما را پوشش سياستهاي سركوبگرانه خود قرار دهند. 
با احترام اسامي زندانیان سیاسی به ترتیب حروف
1 فرید آزموده
2 رضا اکبری منفرد
3 ایرج حاتمیوو
4 خالدحردانی
5 شاهین ذوقی تبار
6 سعید شیرزاد
7علیرضا فراهانی
8 جواد فولادوند
9حسین کاظمینی بروجردی
10 صالح کهن دل
11 سعید ماسوری
12 علی معزی
13اسد الله هادی
14 میثاق یزدان نژاد

مسعود رجوي: زهر اتمي نقطة عطف در سرنوشت رژيم آخوندي


 تازه ترين پيام مسعود رجوي (فيلم  اينجا )  جنگ آزاديبخش و سرنگوني خلافت ارتجاعي، انتخابات آزاد و تدوين قانون اساسي جمهوري جديد در مجلس موسسان و قانونگذاري ملي حق مسلم مردم ايران است. 

ديگر سبوي بْمب اتمي آخوندها  بشكسته و پيمانه ي آنها  ريخته  است. شكست تضمين بقاي رژيم با بْمب اتمي پس از كارزار بيست و چهار سالة مقاومت ايران، خامنه اي با اتمي، بي اتمي، سرنگون، سرنگون، سرنگون...! مردم ايران به چيزي كمتر از سرنگوني رژيم ولايت فقيه  و استقرار آزادي و حاكميت مردم رضايت نمي دهند اين هستة مركزي كارزار ملي و ميهني  با اين رژيم بوده و خواهد بود.
جنگ آزاديبخش و سرنگوني خلافت ارتجاعي، انتخابات آزاد و تدوين قانون اساسي جمهوري جديد در مجلس موسسان و قانونگذاري ملي حق مسلم مردم ايران است.
كارگران، دهقانان، معلمان،پرستاران،دانشجويان و عموم اقشار وطبقات خلق در زنجير براي در هم شكستن خط فقر و چپاول و اعادة حقوق خود بپاخيزيد. 
اكنون رفع تحريم از اين رژيم  نه تنها هيچ مساله اي حل نمي كند بلكه بر ابعاد بحران سرنگوني مي افزايد و آن را  عميق تر مي كند.
از نقطة عطف گذشتيم، مماشات، دلالي  و داعيه اصلاح و اعتدال براي اين رژيم ديگر  اثر ندارد!
فراخوان به عموم نيروهاي  آزاديخواه و استقلال طلب، به جبهة همبستگي ملي براي سرنگوني استبداد مذهبي 
 به راستي كه مقاومت ايران چه خطر عظيم و هولناكي را نه فقط از سر مردم ايران بلكه از سر جامعه بشري بطور نسبي و مقطعي هم كه شده، دور كرده است. بْمب سازي اتمي از سوي آخوندها در اثر ضربات افشاگرانه و  روشنگرانه يي كه از سوي  مقاومت دريافت كردند، به تاخير افتاده است. اين براي ما يك وظيفة ملي و ميهني و در عين حال بالاترين خدمت به صلح و سزاوار سپاسگزاري از سوي  جامعه بين المللي است. با اين همه از آنجا كه اين فاشيسم ديني و  رژيم  دجال وضد بشري، با غصب حاكميت و  با سركوب و كشتار و قتل عام، يه دهة  متوالي به جنگ آشتي ناپذير با مردم ايران برخاسته و سراپا در جنگ با خلق ماست، تاكيد مي كنيم كه «زن و مرد جنگيم» جنگ و مقاومت در برابر اين رژيم وظيفه و  حق مسلّم ماست.  با او در جنگ بوده وهستيم. با غني سازي، بي غني سازي، با اتمي و بدون اتمي. اعم از اينكه دولتهاي جهان، از كوچك تا بزرگ، با آن در صلح و سازش باشند يا در جنگ و تضاد و دعوا. نبرد و مقاومت براي آزادي، حق مسلّم مردم ايران در هر وضعيتي است.  
در عين حال خوب مي دانيم كه تا اين رژيم در ميهن ما حاكميت دارد،  آفت و تهديد براي همگان، بدون استثنا، نجنگيدن و قيمت ندادن است. تن دادن است. وادادن است.
اين ساده ترين و بي دردستر ترين انتخاب است. بار خدايا ما را از اين ننگ و ذلّت مصون دار.   هيهات مٍنّا الذّله.  
از اين رو به خلق محبوب و مظلوممان به سنت زيارت در آستان خون خدا، سيد الشهداء مي گوييم:
حُربْ لٍمُنً حاربكُمْ  و ولّيْ لٍمُنً والاكٌم و عُدْو لٍمُنً عادا كٌم
در جنگ با هرآنكه با شما در جنگ است و دوستدار هر آنكس كه شما را دوست دارد و دشمن هر آنكس كه با شما دشمني مي ورزد.
سلام بر خلق سلام بر آزادي

عكس با معناي روي جلد مجله اكونوميست از خامنه اي!

اين عكس با معنا پس از برباد دادن آرزوهاي نظام توسط خامنه اي و نوشيدن  زهر اتمي انتشار يافته است.
راستي دلواپسان نظام وقتي اين عكس را مي بينند به ياد چه خاطراتي مي افتند و از ژست شنگول منگول مقام عْظماي ولايت چه برداشتي مي كنند؟
او پس از «نرمش قهرمانانه» توانسته زهر را به راحتي در گلو تحمل و به معده هدايت كند؟
زهر را با چه چيزي به خوردش داده اند؟
کیکی  با لایة نازکی از شیرینی اما مملو از زهر؟
 زهر را با آب شنگولي در هم ريخته و برهم زده و مْعطر نموده و در گلويش ريخته اند كه اين چنين شاد و شنگول منگول اند؟
يا اين يك ژست و فيگور توخالي براي فريت اين بيچارگان است و به زودي تق و توقش در مي آيد و ياد آوار روزگار زهر خوري «امام اُمت»! ميشود. 
به هر حال آنچه كه در وين اتفاق افتاد يك نقطه عطف و تحول كيفي در سرنوشت خامنه اي و نظام است. استراتژي بمب سازي شكست خورد و 25 سال تلاش و تقلا و مخفي كاري به يك ماكت تبديل ميشود و به كناري مي رود و حالا جام هاي زهر بعدي در راه هستند و زير پا زميني زلزله خيز و انفجاري! در يك كلام هوا بدجوري پس است، بيائيم همه با هم پس ترش بكنيم براي سرتاپاي اين نظام منحوس و ضد ايراني.

عفو بين الملل :«ماشین کشتار قضایی و حکومتی در ایران همچنان می‌تازد.»

اعدام راه حل رژيم حاكم بر ايران براي مهار جامعه اي ناراضي و در حال انفجار است. جامعه اي كه مطالبات سياسي، اجتماعي  اقتصادي ، فرهنگي حقوقي و در يك كلام شهرونديش سي و هفت سال است توسط حكومتي استبدادي و قرون وسطايي  پايمال گرديده و از پاسخ گويي با ساده ترين مسئله در هر زمينه اي عاجز است. از اين رو هرچه نارضايتي اجتماعي بالا مي رود افزايش اعدام و سركوب هم بالا و  بالاتر مي رود. در اين رابطه سازمان "عفو بین‌الملل" امروز  پنج‌شنبه (۲۳ ژوئیه/۱ مرداد)  با انتشار گزارشی از افزایش اعدام در ایران انتقاد کرد. اينجا
عفو بين الملل در این گزارش اعلام کرد که دستگاه قضایی در ایران از ابتدای ژانویه ‌۲۰۱۵ تاکنون ۶۹۴ نفر را اعدام کرده است. عفو بین‌الملل این آمار را "بهت‌آور" توصیف کرد.
سعید بومدوحه، معاون برنامه‌ی خاورمیانه و شمال آفریقا در سازمان عفو بین‌الملل درباره‌ی این آمار گفت:«ماشین کشتار قضایی و حکومتی در ایران همچنان می‌تازد.»
بومدوحه تاکید کرد که اگر روند فعلی ادامه پیدا کند، تا پایان سال جاری در ایران بیش از هزار مورد اعدام رخ خواهد داد.
این سازمان مدافع حقوق بشر در گزارش خود تاکید کرد که حتی در ماه رمضان هم که براساس سنت اسلام اعدام در این ماه جایز نیست، مقامات ایران حکم اعدام دست‌کم ۴ زندانی را اجرا کردند.
"عفو بین‌الملل" در گزارش خود تاکید کرد که کسی به درستی نمی‌داند که چرا صدور و اجرای احکام اعدام در سال جاری افزایش و شتاب بیشتری گرفته است. کماکان بیشتر افرادی که اعدام شدند به دلیل جرایم مرتبط با مواد مخدر به مرگ محکوم شدند.
رژيم  ایران در گزارش جهانی سال ۲۰۱۴ سازمان "عفو بین‌الملل" نیز به عنوان "پیشتاز در اعدام" شناخته شد. این گزارش تاکید داشت که رژيم  ایران بیش از هر کشور دیگری در سال ۲۰۱۴ دست به اعدام زده است.
احمد شهید، گزارشگر ویژه‌ی سازمان ملل در امور مربوط به حقوق بشر ایران نیز در گزارش سال گذشته‌ی خود اعلام کرد که مقامات ایران در سال ۲۰۱۴ دست به اعدام ۷۵۳ زندانی زدند. احمد شهید در گزارش خود تاکید کرد که وضعیت حقوق بشر در ایران در دوره‌ حسن روحانی بدتر شده است.
اين سازمان همچنين در بيست و يكمين سالگرد تصويب كنوانسيون حقوق كودكان، به همراه ۹گروه حقوق بشری ديگر اطلاعیه ای صادر کردند. در این اطلاعیه با اشاره به ليست موارد نقض حقوق كودكان توسط رژيم ايران و محكوميتهاي پياپي اين رژيم آمده است: حكم مرگ همچنان براي دختران و پسران زير سن 18 سال به اتهام ارتكاب جرم، صادر و اجرا مي شود. 

شعار امروز معلمان آزاده ميهن در برابر مجلس رژيم مافيايي آخوندي : گرسنگي تا كي؟

در تجمع امروز معلمان آزاده و زحمتكش ايران در تهران و در مقابل مجلس رژيم مافيايي آخوندي  كه با فراخوان قبلي كانون صنفي معلمان از   استان‌های مختلف از جمله کردستان، کرمانشاه، همدان، اصفهان، گیلان، مازندران و مشهد براي بيان مطالبات برحق خود گرد آمده بودند و با دخالت نيروهاي امنيتي و دستگيري بيش از  200 معلم روبرو شد، بيش از هزار نفر شركت داشتند و خواستار  مطالبات بر حق خود از غارتگران دست رنجشان  شدند.
معلمان معترض شعار می‌دادند: نترسید نترسید ما همه باهم هستیم، معلم زندانی آزاد باید گردد، گرسنگی تاکی؟ و ما همه باهم برابریم.
شماري  از معلمان دستگیر شده از شهرهای کرمانشاه، ارومیه، مریوان، ساری، مهاباد و سنندج بودند. 
به گفته شاهدان عيني  رژیم دولت آخوند روحاني برای ایجاد فضای رعب و وحشت در مقابل مجلس از هلیکوپتر که بر فراز بهارستان در حال پرواز بود، استفاده می‌کرد.
با وجود این فضای امنیتی معلمان مقاوم میهنمان توانستند فریاد اعتراض خود را علیه حکومت آخوندی بلند کنند و خواستهای برحق خود را مطرح سازند.
رژیم زهر خورده آخوندی با بسیج گسترده امنیتی و موج دستگیریهای امروز در تهران نشان داد تا چه حد از اعتراضات و مطالبات برحق مردم در این شرایط وحشت دارد. محمد رضاخواه، عضو کانون صنفی معلمان  به خبرگزاري ايلنا  از دستگیری شماري از  معلمان در این تجمع خبر داده و همسر هاشم خواستار، یکی از بازداشت شدگان نیز گفت: “حدود دویست تن از معلمان بازداشت شده اند". همچنین سایت "حقوق معلم و کارگر" تعداد بازداشت شدگان را "بیش از صد معلم" ذکر کرده است.








اجتماع بیش از ۱۰۰۰ معلم به رغم تدابير شديد امنيتي در مقابل مجلس رژيم و دستگيري صدها معلم+عكس

گزارش هاي تازه از اجتماعي معلمين در مقابل مجلس رژيم در تهران  حاكي از  اجتماع بیش از 1000 تن از معلمان يه رغم تدابير شديد امنيتي ”اعدام و  اسيد” مي باشد  و تا كنون صدها تن از معلمان دستگير شده اند.  
بنابه اخبار تكميلي در ساعات اوليه امروز چهارشنبه 31 تير آنان که از استانهای مختلف کشور به تهران آمده بودند شعار میدادند: نترسید نترسید ما همه با هم هستیم .
اولین اکیپ، معلمان کرمانشاهی بودند. در ساعت 10 و 30دقیقه حدود هزار نفر در تقاطع بهارستان با خیابان موسوم به مجاهدین اسلام جمع شده بودند. نیروهای سرکوبگر رژیم مانع از رفتن آنها به مقابل مجلس می‌شدند.
صدها تن از نیروهای یگان ویژه و مأموران امنیتی و لباس‌شخصی در محل مستقر شده و به تهدید و دستگیری معلمان می‌پرداختند.
گزارشهای دریافتی حاکی از حضور چشمگير معلمان زن مي باشد و تا كنون بیش از صدتن از معلمان زن و مرد توسط نیروهای سركوبگر رژيم دستگیر شدند و به نقاط نامعلومی منتقل گردیدند.
تعدادی از دستگیر ‌شدگان از کرمانشاه هستند. اسامی سه تن از آنها از این قرار است: حسین امامی، امیرحسین امامی و محمدی.




گزارشي از آغاز اجتماع معلمان در ايران و دستگيري دهها معلم تا كنون

كانون صنفي معلمان اعلام كرد كه اجتماع معلمان سراسر کشور مقابل مجلس رژيم آخوندها درحال شکل گیری است. 
 امروز چهارشبنه 31تیر رأس ساعت اعلام شده قبلی یعنی 10صبح به وقت تهران، جمعی از معلمان به مقابل مجلس رژيم برای تجمع رسیدند و اولین اکیپ، معلمان کرمانشاهی بودند. 
از برخی معلمان هم که در پارک شهر در نزدیکی مجلس منتظر آغاز تجمع هستند خبر می رسد که نیروهای انتظامی از آنها خواسته اند که متفرق شوند .
وحشت رژیم از تجمع معلمان به آنچنان درجه ای رسیده است که بشدت مانع از فیلمبرداری می شود زيرا از پخش ویدئوها ي تجمع و حمايت مردم وحشت دارد.
بنابه اين گزارش  جمعیت زیادی  در مقابل مجلس رژيم حضوردارد و هر دقیقه به تعداد آنها اضافه می شود. 
ماموران رژیم از شب قبل توسط نیروهای بسیج آموزش و پرورش و حراست ادارات به معلمان عضو کانون صنفی در تهران تلفن زده و آنها را تهدید کرده اند که در تجمع 31 تیر شرکت نکنند ! اگر دستگیر شوند ، زندان و ... در انتظار آنها خواهد بود . 
در اطراف ایستگاه مترو ماموران زیادی را بسیج کرده اند تا شرکت کنندگان در تجمع را بترسانند ! 
اگر معلمان در تهران و شهرستانها می ترسیدند که شرکت نمی کردند !!!
حضور گسترده زنان در صف اول چشمگیر است و رنگ دیگری به این تجمع اعتراضی می بخشد .
تعداد قابل توجهی از معلمان در قسمتهای مختلف در اطراف مجلس هستند و تلاش می‌کنند از سد امنیتی گذشته و خود را به تجمع برسانند. 
گشت های سرکوبگر ارشاد و دختران معاویه به تهدید و دستگیری زنان معلم می‌پردازند. حداقل 5مورد بازداشت در محل رؤیت شده است.
گزارش يك هم وطن از تجمع امروز معلمين ودستگيري دهها معلم تا كنون 
الان ساعت 10 و ربع من در بهارستان، جلوی مجلس بودم تقریبا در هر سه قدم به قدم و ورود یهای مترو و خیابان های اطراف نیروهای گارد با باتوم و سپر و لباس شخصی ها ایستاده اند و از تجمع بیش از دونفر به شدت جلوگیری می شود. هر کس هم که موبایل از جیب خارج میکند و یا عکسی میگیرد سریعا بازداشت می شود. فضا کاملا امنیتی است .
در گزارشی دیگر از تجمع معلمین جلوی مجلس در تهران : تعدادی از معترضین و معلمین دستگیر و سریعا با ماشین های ون شیشه دودی منتقل شدند 
گزارش رسیده و حدود سی الی چهل نفر دستگیر شده اند.
پایداری رمز پیروزی است .

جزئياتي از دور زدن تحريمها توسط رژيم ايران و پرداخت پول به بنياد كلينتون

سايت دیلی بیست  اينجا   گزارشي از  تلاشهای رژیم ايران با كمك و واسطه  لابي خود در آمريكا براي  دور زدن تحریمها و خرید غیرقانونی هواپیماهای بوئینگ انتشار داده است.
در این گزارش کمکهای مالی رژیم ايران  به عوامل و لابی‌هایش در آمریکا از جمله پرداخت پول به مزدورانش در انجمن موسوم به نایاک و افرادی چون تریتا پارسی نیز افشا‌ شده است. دیلی بیست در گزارش خود خاطرنشان می‌کند که شرکت علاقه‌بند به بنیاد کلینتون نیز در راستای واسطه‌گری برای رژیم پول پرداخت کرده است.
بخش‌هایی از این گزارش:
دیلی بیست در گزارش خود می‌نویسد: شرکت هواپیمایی بالی متعلق به وحید علاقه بند که در لندن مستقر است و هم‌زمان تجارت مؤسسه گروه بالی را تسهیل می‌کند، تلاش کرد هواپیماهای بوئینگ 747 را به‌رغم ممنوعیت فروش، به (رژیم) ایران بفروشد. 
طبق بیانیه وزارت دادگستری (آمریکا)، یکی از دو فقره اتهام علیه شرکت هواپیمایی بالی، توطئه برای صدور 3 هواپیمای بوئینگ 747 از آمریکا به ایران بدون گرفتن جواز از دولت آمریکا است. سپس این شرکت از قرار تابعه شرکت هواپیمایی ارمنستان برای خریدن بوئینگ‌های 747 با تأمین مالی شرکت هواپیمایی ماهان استفاده کرده است. 
دیلی بیست در گزارش خود یک نمونه از تلاش رژیم برای تحت‌تاثیر قرار دادن سیاست مؤسسات و بنیادهای فکری در آمریکا برای ایجاد روابط بین رژیم و آمریکا با پرداخت پول را خاطرنشان می‌کند و می‌نویسد: 
در سال 2007 علاقه بند از طریق بنیاد پارسا ”PARSA “در آمریکا پیشنهاد پرداخت 900000دلار برای اداره سه ساله مؤسسه بروکینز کرد، در پروسه کشف موارد تهمت، ایمیلهایی به‌دست آمده است که نشان می‌دهد علاقه بند که به‌دنبال رساندن پول به مؤسسه بروکینگز بوده است، حداقل 50000دلار به بنیاد پارسا ”PARSA “داده بود تا از این طریق به مؤسسه مذکور منتقل شود. 
دیلی بیست به‌نقل از علاقه بند می‌نویسد که این پول در اختیار مارتین ایندیک، یک مقام سابق وزارت‌خارجه آمریکا و از مماشات‌گران و حامیان برقراری رابطه با آخوند خاتمی در دوران ریاست‌جمهوری وی و برخی که حامی ایجاد روابط با رژیم آخوندی در آنزمان قرار گرفته است. 
دیلی بیست یادآوری می‌کند که یک سال بعد، یک مطلب 34 صفحه‌ای منتشر می‌شود که توسط مرکز سابان، یعنی همان مرکز دریافت کننده پولهای عوامل رژیم، به‌عنوان ”مسیری برای همزیستی: یک سیاست جدید آمریکا بسوی ایران “تیتر بندی شده بود. 
به نوشته این منبع، دومین دریافت‌کننده بزرگ پارسا، انجمن نیاک، متشکل از مزدوران رژیم در آمریکا است که برای لغو تحریمهای آمریکا علیه رژیم ایران فعالیت می‌کند. «این انجمن به‌طور کلی مبلغ 591500 دلار از این بنیاد دریافت کرده است. برادر علاقه‌بند، حسن علاقه‌بند که او نیز مدیرعامل گروه بالی است، در یک کنفرانس سازمان‌یافته توسط بنیاد نیاک در ژوئن 2007 در تهران... در مورد شرکتهای غربی و تجارتشان در ایران صحبت کرد. 
دیلی بیست در گزارش خود خاطرنشان می‌کند که شرکت علاقه‌بند به بنیاد کلینتون نیز در راستای واسطه‌گری برای رژیم پول پرداخت کرده است.

توافق زهرآلود اتمی و ياد آوري حال زار خميني

از خلال تمام رجزخوانیهای خامنه ای علیه «استکبار جهانی» و پیروزی سیاست «نرمش قهرمانانه» این نکته به روشنی پیداست که نوشیدن زهر توافق اتمی، به رغم هر برکت و نعمت ادّعایی، ضربه یی کمرشکن به «اقتدار» ولی فقیه درمانده رژیم یعنی خود خامنه ای است و اثر فرتوت کنندۀ آن اندکی بعدتر خود را نشان خواهد داد.

سيدعلي خامنه اي, رئيس جمهور وقت رژیم, در نامه يي به پرز دو كوئيلار, دبيركل ملل متحد, بعد از يك سال كه خميني از پذيرش قطعنامه 598 ملل متّحد سرباز زده بود, اعلام كرد: جمهوري اسلامي ايران «...به منظور ياري كردن دبيركل سازمان ملل جهت استقرار امنيت بر اساس عدالت, قطعنامۀ 598 را به طور رسمي پذيرفته است...» (راديو رژيم, اخبار ساعت 14, 27تيرماه67).
روز 27تیرماه1394، خامنه ای در خطبه های مراسم روز عید فطر، بعد از چهار روز سکوت، سرانجام ناگزیرشد توافق زهرآلود اتمی را تأییدکند و برای توجیه دست برداشتن از ساختن بمب اتمی به نحو مسخره یی ادّعاکرد این توافق همان فتوای قدیمی او درمورد حرام بودن ساخت و استفاده از بمب اتم است.
از خلال تمام رجزخوانیهای خامنه ای علیه «استکبار جهانی» و پیروزی سیاست «نرمش قهرمانانه» این نکته به روشنی پیداست که نوشیدن زهر توافق اتمی، به رغم هر برکت و نعمت ادّعایی، ضربه یی کمرشکن به «اقتدار» ولی فقیه درمانده رژیم یعنی خود خامنه ای است و اثر فرتوت کنندۀ آن اندکی بعدتر خود را نشان خواهد داد.
در آغاز رياست جمهوري خاتمي و سپري شدن 9سال از پذیرش آتش بس توسط خمینی, نشريۀ «شَلمچه», ارگان «انصار حزب الله», يكي از سخنرانيهاي منتشرنشده عبدالله نوري, وزير كشور خاتمي, را چاپ كرد. نوري در اين سخنراني حال زار خميني را پس از نوشيدن جام زهر قطعنامه آتش بس بازگو مي كند. بخشهاي از اين سخنراني را در زير مي خوانيد:
«... هشت‌سال امام فرمودند: صلح بين اسلام و كفر معني ندارد؛ 8‌سال امام صدا زد "جنگ، جنگ تا پيروزي"، "جنگ، جنگ تا رفع فتنه از عالم"؛ 8‌سال امام صدا زد "صدام بايد برود"؛ 8‌سال امام اين‌ جوري شعار دادند، امّا بعد امر داير شد بين اين‌كه اسلام (=نظام ولايت فقيه) بماند يا اين ‌كه شعار امام و به‌ اصطلاح پرستيژ امام بماند. شجاعت از اين بالاتر؟، آزمايش از اين بالاتر؟ امتحان خدايي از اين بالاتر؟ امام مي ‌توانست زير‌بار اين قطعنامه نرود و تا آخرين نفسش شعار خودش را بدهد، امّا بعدش بزرگترين گرفتاري را براي ما بگذارد.
...جنگ به يك نقطه حسّاسي رسيده بود كه ديگر كاربُردي نداشتيم. مضافاً‌ اين ‌كه اگر بعد از امام ما مي‌خواستيم صلح كنيم اين ادّعا را مي‌ كرديد كه تا امام بود جرأت نكرديد، حالا كه امام سر بر تُراب (=خاك) گذاشته شما شروع كرديد…
امام در يك نيمه‌شب قلم به‌ دست گرفت و آن جملات عجيب را نوشت و فرمود كه در اين 8‌سال هرچه شعار دادم پس مي‌گيرم، اگر آبرويي داشتم با خدا معامله كردم، و اين قطعنامه را پذيرفتن سخت بود برايم، تلخ بود برايم، اما كاسه زهر بود سركشيدم...»


نوري در ادامه سخنانش مي‌گويد:
«...ايشان در حسينيه همين ‌طور نشسته بود و بر اثر تألّمات روحي نمي‌توانست سخنراني بكند؛ همين‌طور نشسته بود با چشماني پر از اشك، خدا شاهد است عجيب دلم سوخت... بعد از قطعنامه ما به ‌هيچ‌وجه خندۀ امام را ديگر نديديم...
 يك پيرزني آن‌جا بود به ‌نام فاطمه, كه خدمتكار اتاق امام بود، ايشان آمد گفت حاج‌احمد‌آقا، آقا دارند گريه مي‌كنند. گفتم آقا؟ گفت بله. كسي گريۀ آقا را نديده بود. اجازه نمي‌داد كسي گريه ‌اش را ببيند، حالا چطوري فاطمه فهميده؟! من بلند شدم رفتم داخل اتاق ديدم آقا پشت به‌ در، رو ‌به‌ديوار، نشسته و شانه ‌هايش (از گريه) ‌تكان مي‌خورد، رفتم شروع كردم با طاقچه ور‌ رفتن كه آقا صندليش را برگردانَد و گريه نكند. ديدم نه توي حال خودش است. وقتي نشد رفتم علي كوچولو را كه خيلي دوست داشت بياورم.
علي كه آمد آقا صندلي را برگرداند، ولي باز هم گريه مي‌كرد… علي كه كارساز نشد كه امام آرام بگيرند چون خيلي براي والده احترام قائل بود، احمد حاج‌ خانم را آورد.
امام گفت احمد اين چه كارهايي است كه مي‌كني؟ دلم درد مي‌كند مي‌خواهم گريه كنم، اين‌كه راه علاجي جز اشك ندارد. تو يا مادرت را مي ‌آوري يا علي را مي ‌آوري، ديگر بعد‌از اينها چه كسي را مي‌خواهي بياوري؟ برو سراغ كارت, رهايم كن به‌حال خودم...»  نوري سپس به‌بيان خاطره‌ يي از‌ قول احمد خميني دربارۀ آشفتگي شديد پدرش در‌نتيجۀ عزل منتظري مي ‌پردازد و مي ‌گويد:
  «يك‌روز بعد‌از اين‌كه حكم استعفاي آقاي منتظري را امام امضا كرد، وارد اتاق شدم, ديدم نامۀ آقاي منتظري در دستش است، از زير عينك قطرات اشك آمده روي محاسنش و دارد گريه مي‌كند… سعي كردم جلو گريه‌ اش را بگيرم, گفت:
"احمد تعجب مي‌كني كه من دارم گريه مي‌كنم؟ احمد به‌خدا كمرم شكست، ديگر اصلاً دلم نمي‌خواهد كه زنده بمانم، دعا كن خدا مرگم را برساند، يك عمر فرياد زدم ولايت فقيه حالا خودم با دست خودم بايد قسمت اعظم اين ولايت فقيه را ذِبح كنم، قرباني كنم... به‌ خدا كمرم شكست...»


عبدالعلي معصومي 

تصاويري از تظاهرات دلواپسان توافق اتمي در اصفهان : دلواپس بوديم اكنون معترضيم

 فضای جشن و پیروزی‌نمایی رژیم در مورد زهرخوران هسته‌یی، يك روز هم  دوام نیاورد و اکنون آنچه حتی بر فضای تبلیغاتی رژیم حاکم است، بیشتر ابراز نگرانی و وحشت از پیامدهای توافق وین و به‌خصوص آینده‌ی کار است.  تظاهرات دلواپسان در اصفهان در جريان مراسم خاكسپاري شماري از پاسداران رژيم بيانگر تشديد تضادهاي دروني رژيم نه فقط در راس بلكه در نيروهاي پايين  در سطح جامعه مي باشد كه اندكي پس از زهر خوري خامنه اي در اصفهان شاهد آن هستيم. دلواپساني كه اكنون خود را معترض مي نامند.  تصاويري پر از طنز و طعنه  در فضاي مجازي توسط كاربران شبكه هاي اجتماعي كه گوياي موقعيت خامنه اي در ميان پاسداران و بسيجي هاي دلواپس پس از عقب نشيني از تمام خط قرمزهايي كه تا آخرين دقايق مذاكرات اتمي مي كشيد و بعد معلوم شد دروغ و شيادي بيش نبوده و براي  حفظ ظاهري و پوشالي موقعيت خود و فريب نيروهايش اين ترفند را به كار برده است بيان يك حقيقت به طرزي هشيارانه است. هشياري جامعه اي كه با انگشت گذاشتن روي نقاط ضعف و آسيب پذير رژيم در جستجوي فرصت براي تعرض وبه زير كشيدن تماميت آن است.  
خامنه‌ای در سخنان اخير خود در نمایش رژيم براي نماز عید فطر بعد از کلی به نعل و به میخ زدن، یکباره شروع به شاخ و شانه کشیدن کرد تا به خیال خودش با غبارآلود کردن فضا، روی شکاف ناشی از زهر را در نظام آخوندی تا جایی که می‌تواند بپوشاند. بعد هم بلافاصله در صحبتی که جمع کارگزاران رژیم و سفیران کشورهای اسلامی داشت، منظورش از این دود و دمها را روشن کرد. از جمله گفت: «از این قضایای هسته‌یی و غیرهسته‌یی اینها دو دستگی درست نشود، بالاخره یک کاری است دارد انجام می‌گیره مسئولانی دارد، دنبال می‌کنند… در مردم نباید دو دستگی به‌وجود بیاید دشمن این را می‌خواهد».
اما در بدنه رژيم هم كسي تره براي ولي فقيه خٌرد نكرد و يك رسانه رژيم  از تظاهرات دلواپسان نظام در اصفهان كه از باند ولي فقيه هستند با شعار ”خون شهيدان ما قابل اٌكسيد نيست” خبر داد. يك رسانه رژيم  در اين رابطه مي نويسد «به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا به نقل از اصفهان شرق طی مراسم تشییع پیکر پاک ۶ شهید در اصفهان، برخی از مردم حاضر در این مراسم خواستار شفاف سازی در خصوص مذاكرات هسته ای شدند.»
پس علت این همه دود و دم و قدرت‌نمایی پوشالی خامنه اي  معلوم شد. تظاهرات در اصفهان شكاف و چند  دستگي در رژيم را نشان ميدهد و وحشت از این‌که خشم متراکم مردم به‌ویژه جوانان از شکاف ناشی از خوردن زهر فوران کند و سیل
، فاسدترین و سیاه‌ترین دیکتاتوری معاصر را به زباله‌دان تاریخ پرتاب کند. خامنه‌ای که خودش در رأس این نظام به‌زانو درآمده است، بهتر از هر کسی می‌داند که چطور روی یک میدان مین ایستاده و به‌محض هر حرکتی انفجارها شروع می‌شود.
اما دیگر دوران مفتخوری برای آخوندها سپری شده و این تنها شروع عقب‌نشینی است. آتش زیرخاکستر اعتراضات اجتماعی و لشگر بیکاران و گرسنگان، که آخوند روحانی تا دیروز با وعده «رفع تحریمها» تلاش می‌کرد بر آن مهار بزند، الآن در کمین خشم جوانان و لشگرهای بیکاران و گرسنگان قرار گرفته است. نگاه کوتاهی به اخبار اعتراضات چند روز گذشته این واقعیت را روشن می‌کند. از جمله این اعتراضات تجمع اعتراضی در بوکان علیه جنایت اسیدپاشی مزدوران خامنه‌ای بود. شامگاه پنجشنبه 25تیرجمع بزرگی از جوانان و زنان بوکان با اعلام قبلی دست به تجمع اعتراضی زدند و با شعارهای «نه به خشونت علیه زنان» و «داعش این جا جای تو نیست» خشم خود را نسبت به عوامل رژیم ابراز کردند. کارگزاران رژیم از جمله فرماندار مزدور شهر، قبل از شروع تجمع، با احضار چند نفر به آنها نسبت به هر گونه تجمع اعتراضی هشدار داده و تهدید کرده بود که برخورد تندی خواهند داشت. اما زنان و جوانان بوکان بدون کمترین اعتنایی به این تهدیدها تجمع اعتراضی را درست در مقابل مقر همین کارگزار رژیم برپا کردند و علیه جنایت ایادی رژیم ابراز نفرت نمودند. کارگزاران رژیم در وحشت از گسترش دامنه این آتش، از آوردن نیروهای رسمی سرکوبگر به صحنه خودداری کردند و با وارد کردن مزدوران اطلاعاتی و لباس‌شخصی به‌صورت گله‌ای تلاش کردند که جمعیت را پراکنده کنند. اما موفق نشدند و این تجمع اعتراضی با اعلام خواستهای شرکت کنندگان پایان یافت.