همزمان با اعلام خروج مجاهدين از فهرست تروريستي آمريكا ايرانيان با تظاهرات احمدي نژاد را در نيويورك احاطه مي كنند


به« توفان توئيت» ايرانيان عليه احمدي نژاد «توفان » خبري خروج مجاهدين خلق اصلي ترين و متشكل ترين نيروي مخالف رژيم ايران كه  داراي وفادار ترين اعضا و هواداران در سراسر ايران و جهان مي باشد  همراه با «توفان تظاهرات »  نيز وزيدن گرفته است و بزودي  احمدي نژاد را در نيويورك احاطه مي كند.
خبر گزاري آسوشيتد پرس در اين باره مي نويسد:
نيويورک - هر موقع احمدی نژاد رئيس جمهور ايران به نيويورک می آيد، تظاهر کنندگان به سراغش می روند. آنها می دانند که او در کجا اقامت می کند. هنگامی که او سخنرانی می کند، آنها در مقابل آن ساختمان می ايستند و بنرهايی را در دست می گيرند که او را يک ديکتاتور ناميده و با آدولف هيتلر مقايسه می کند. 
ناتان کارلتون (Nathan Carleton)، سخنگوی گروه ”عليه اتمی ايران متحد شويم“ که برای ورود احمدی نژاد در اين هفته برای مجمع عمومی ملل متحد آماده می شوند، گفت: ”ما می خواهيم او ببيند که از او در اين جا استقبال نمی شود“. 
احمدی نژاد که قرار است روز چهارشنبه در سازمان ملل سخنرانی کند، انتظار می رود برای دومين سال در هتل شيک واريک در نيويورک، اقامت کند. يک سخنگوی اين هتل تأييد نکرد که آيا اين رهبر در آنجا اقامت خواهد کرد يا نه... 
همانند سال گذشته، اعضای گروه ”عليه ايران اتمی متحد شويم“ در خارج و داخل اين هتل تظاهرات خواهند کرد و با اين اميد که خشم خود را از نزديک به احمدی نژاد نشان دهند، يک اتاق در اين هتل رزو کرده اند.

تو عموي منو ميشناسي؟


بچه اي صبح زود، تک و تنها، در مقابل درب ورودي اوين از نگهبان مي پرسد: اوين که ميگن اينجاست؟ 
نگهبان: برو بچه تو رو چه به اوين؟ 
بچه: شنيدم عموم امروز از اين در بيرون ميآد. درسته؟ 
نگهبان: گفتم برو بچه، اون چيه پشتت قايم کردي؟ 
بچه: هيچي اينو براي همون عموم آوردم. مي خواي ازم بگيري؟ 
نگهبان: نه نميخوام ازت بگيرم. فقط خواستم بدونم چيه؟ 
بچه: يک دسته گله، از گلدون روي ميزمامانم برداشتم ميخوام به عموم بدم. تو عموي منو ميشناسي؟ 
نگهبان: نه من عموي تو رو نميشناسم ولي اينطور که معلومه تو اين گل رو بي اجازۀ مامانت برداشتي، مگه نه؟ 

يك لقمه نان حلال


نان حلال خيلي خيلي خوب ا ست.من نان حلال را خيلي دوست دارم. ما بايد هميشه دنبال نان حلال باشيم. مثل آقا تقي ........
آقاتقي يك ماست‌بندي دارد. او هميشه پولِ آبِ مغازه را سر وقت مي‌دهد تا آبي كه در شيرها مي‌ريزد و ماست مي‌بندد حلال باشد. آقا تقي مي‌گويد: آدم بايد يك لقمه نان حلال به زن و بچه‌اش بدهد تا فردا كه سرش را گذاشت روي زمين و عمرش تمام شد، پشت سرش بد و بيراه نباشد.
دايي من كارمند يك شركت است. او مي‌گويد: تا مطمئن نشوم كه ارباب رجوع از ته دل راضي شده، از او رشوه نمي‌گيرم. آدم بايد دنبال نان حلال باشد. دايي‌ام مي‌گويد: من ارباب رجوع را مجبور مي‌كنم قسم بخورد كه راضي است و بعد رشوه مي‌گيرم!